شاهزاده و شاعر
شاعری در میان راه به یکی از شاهزادگان خوش ذوق رسید. شاهزاده به محض دیدن شاعر،
چشم های خود را بست و گفت:تا زمانی که بیتی نگفته ای چشم های خود را نخواهم گشود.
شاعر بی درنگ گفت:از آن چشم پوشیده شاه از گدا /که پوشیدنی چشم داریم ما.
شاهزا ده تبسمی کرد جامه ای گران بها به شاعر بخشید.